روندتحولات نگرشدولتهابرایحل اختلافاتواستفادهازروشهایمسالمتآمیز جایگزین توسل به زور، از اواخر قرن ۱۹ و ۲۰ ، سرعت بیشتری به خود گرفت و با برگزاری کنفرانسهایبینالمللیوامضایکنوانسیونهایمختلفتلاششدکهروشهای مسالمتآمیز حل اختلافات، قانونمند شود؛ برای اجرای این طرح، میانجیگری به عنوان یک ابزار کارآمد برای کنترل منازعه و حل و فصل اختلافات از طریق مسالمتآمیز بیش از پیش از اهمیت ویژهای برخوردار گردید. در همین راستا، نویسنده مقاله سعی دارد با تعریف مناقشه در ابعاد مختلف و دستهبندی اختلافات از سه منظر سیاسی، حقوقی و فنی به راه حلهای مسالمتامیز اختلافات بینالمللی بپردازد و با استفاده از مفاهیم، تعاریف و اهداف میانجیگری، چارچوبی برای فهم کلی و آشنایی بیشتر با این ابزار دیپلماتیک ترسیم نماید. نگارنده مقاله برای رسیدن به یک تعریف جامع از میانجی گری به چهار عنصر اساسی: زمینه میانجیگری، طرفین مناقشه، میانجی و روش میانجیگری پرداخته است و هدف خود را از این مباحث ارائه الگویی تئوریک از میانجیگری که موجب شناخت عمیق مناقشات است، میداند.